از آنجایی که در چند شرکت نرم افزاری تا کنون فعالیت داشتم ناظر این بوده ام که اکثرا علت شکست پروژه ها خود مدیران و افرادی غیر فنی بودند که پروژه را تعریف و بر تیم پیاده سازی تحمیل نموده اند. پروژه هایی که از دید یک فرد فنی و برنامه نویس جز وقت به بطالت هدر دادن چیزی دیگر عاید شرکت نخواهد کرد. اینگونه از مدیران فقط حساب دو دو تا چهار تا رو در ذهن پرورش داده و با واقعیت های جامعه و بازار هدف آشنا نیستند. پروژه هایی که پس از اتمام مورد حملات تغییرات از طرف مدیران در راستای جلب رضایت مشتری که وجود خارجی نداشته و پرورده ذهن این انسانها می باشند (چون نرم افزاری فروش نرفته تا بازخوردی از طرف مشتری داشته باشد).
اینگونه از اشخاص به روحیات افراد تیم اهمیت چندانی نداده و سعی در تحمیل نظرات بر تیم طراحی و پیاده سازی را دارند. تهدید های مکرر در راستای تحویل پروژه هایی که شخص برنامه نویس رغبتی برای کد نویسی آن ندارد، فشار های گوناگون که باعث اعمال تغییراتی به دور از اصول می شوند و … . این مدیران به علت نداشتن دانش فنی در زمینه فعالیت خود به دنبال راههای گوناگونی جهت مقابله با این شکستهای پی در پی میگردند. در این بین نیز افراد سودجو با دادن نظرات و اطلاعات نادرست به مدیران سعی در استفاده از منافع و منابع شرکت در راستای اهداف خود می کنند (حال اگر مدیر در اینگونه از موارد زیرکتر از فرد سودجو باشد چه خواهد شد ؟ جواب ساده است- مدیر: مسئول تمامی این شکست ها تویی و باید جبران خسارت کنی. من به راهنمایی تو گوش کردم تو گفتی که چنین کنم. فرد سودجو: نه اینطور نیست من هدف دیگری داشتم فلان نامه را بخوان…. و این داستان سالیان سال ادامه خواهد داشت). افرادی که اطلاعات درستی در زمینه نرم افزار و بازار هدف دارند، با دیدن اینگونه مسائل ناخواسته خود را کنار می کشند و چاره ای در نظاره شکست پروژه ها نخواهند داشت (چون ممکن است بلایی که بر سر فرد سودجو آمد بر سر این فرد نیز فرود آید). مدیرانی که نحوه بهره برداری از منابع انسانی را آموزش ندیده و به پروژه های حساسی چون پروژه های نرم افزاری به دید پروژه های ساختمانی، و به برنامه نویسان و طراحان به دید کارگرانی مینگرد که هر چه سریعتر باید ساختمان را به پایان برسانند چون زمستان در راه است.
سیاست یک مدیر تاثیر مستقیم بر روابط و ضوابط حاکم بین اعضای تیم دارد. این افراد با اخذ سیاست هایی نادرست و غلط بستری مناسب برای تنش بین اعضای تیم را فراهم می آورند که نتیجه آن عدم اعتماد و اطمینان اعضای تیم به یکدیگر خواهد بود. اینها عوامل شکست در پروژه های نرم افزاری می باشد که مدیران هیچوقت آنها را قبول نداشته و نخواهند داشت چون استدلال و منطق و دید تجاری به بازار هدف نداشته و نخواهند داشت.
ایول صابر جون کارت درسته. فک کن اگه واحدی اینا رو بخ بخونه چه حالی میده 🙂